28 10 2025 7066130 شناسه:

مباحث فقه ـ قضا و شهادت ـ جلسه218 (1404/08/06)

دانلود فایل صوتی

 

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

بحث در شهادت و شرائط شاهد بود که ملاحظه فرموديد شرايطي را براي شهادت ذکر کردند، منتها دو مطلب مربوط به اصل شهادت بود که آيا اگر کسي را دعوت کردند که شاهد صحنه باشد تحمل شهادت واجب است يا نه؟ و ثانياً اگر شهادت را تحمل کرده است ادا واجب است يا نه؟ آياتي که در اين زمينه وارد شد هم مسئله تحمل شهادت را واجب کفايي مي‌داند هم اداي شهادت را؛ اين بيان حضرت است که فرمود ﴿وَ لاَ يَأْبَ الشُّهَدَاء إِذَا مَا دُعُواْ﴾[1]  «هذا للأول» اگر کسي را دعوت کردند که شاهد صحنه باشد تحمل کند اين واجب کفايي است ﴿وَ مَنْ يَكْتُمْهَا[2] مربوط به اداي شهادت است[3].

چندين روايت است که مسئله تحمل را واجب کفايي مي‌داند و ادا را نه تنها واجب می­دانند بلکه حرمت کتمان را هم ذکر مي‌کنند. اين ﴿وَ مَنْ يَكْتُمْهَانهي صريح است که اگر کسي شاهد صحنه بود شهادت واجب است کتمانش هم حرام است نبايد کتمان بکند، چه اينکه عدول بعد از شهادت هم تحريم شده است، نصوص متعدد است بعضي مربوط به اين است که مبادا کسي کتمان بکند بعضي ناظر به اين است که مبادا کسي بعد از شهادت کتمان بکند و برگردد و مثلاً بگويد يادم رفته.

مطلب اساسي اين است که فرقي بين شهادت و قضا از نظر شرائط نيست، اما «کلٌ بحسبه» اينها هر کدام محفوف به قرينه است. اگر کسي قاضي باشد بايد در مسئله علم _ حالا يا اجتهاد مطلق لازم است يا اجتهاد متجزي _ طبق شرايطش همان را دارا باشد اما در شهادت که اين لازم نيست، هر کدام از اينها نسبت به آنچه را که در جوهر او شرط است واجب است که دارا باشد.

پرسش: ...

پاسخ: چرا. اگر عادل باشد که اين کار را نمي‌کند. بايد عادل باشد ولي معنايش اين نيست کسي که عادل است برنمي‌گردد «ثم امنوا ثم کفروا، ثم امنوا ثم کفروا». اگر کسي کتمان بکند اين حرام است اين رجوع است، اگر عادل نبود که با اين کار کشف مي‌شود از بي‌عدالتي او، اگر عادل بود که متأسفانه برگشت و با معصيت جلوي عدالت خودش را گرفت.

 در طليعه بحث هم اشاره شد که در مسئله تجارت آن اقسام چهارگانه تجارت که يا در عين است يا در منفعت است يا در انتفاع است يا در حقوق، يا در بيع است يا در اجاره است يا در عاريه است يا در حقوق ديگر، در تمام اقسام چهارگانه، عقل متعارف کافي است اما اينکه در شهادت و همچنين در قضا کمال عقل را شرط کردند معنايش اين نيست که در حد اعلاي اجتهاد و علم و مانند آن باشد که بعضي از آقايان اشاره کردند، از آن قبيل نيست؛ يعني در آنچه که مربوط به کار خودشان است اهل نسيان نباشد هوشمند باشد، ايشان که در آن صحنه حاضر بود يک کلامي شنيد بايد بفهمد که اين کلام جدي است يا طنز است، کنايه است يا مدلول مطابقي مراد است، مدلول غير مطابقي مراد است. آنچه را در آن صحنه شنيد خوب بفهمد، يک؛ خوب حفظ کند، دو؛ اين مي‌شود کمال عقل، چون با جان مردم و با آبروي مردم کار دارد از اين جهت در قاضي کمال عقل شرط است در شاهد کمال عقل شرط است؛ کمال عقل نه يعني مجتهد باشد يا متخصص باشد، در اين اموري که تحمل کرده است کم نياورد اضافه نکند، او يک حرفي را شنيده بايد بفهمد جد بود يا طنز بود، حکايت بود يا درايت بود، اينها را بايد بفهمد. مبادا سخني را بشنود اصل سخن را ضبط بکند ولي نفهمد که اين سخن از خود اين شخص بود يا دارد حکايت مي‌کند. کمال هوشمندي در اين است.

پرسش: ... کمالی که در شاهد است با آنی که در قاضی هست متفاوت است

پاسخ: البته. کمال کل شيء بحسبه.

اما در همين مسئله شهادت آنجا روايتي دارد که از وجود مبارک حضرت امير سؤال مي‌کنند حضرت هم توضيح مي‌دهد که ﴿مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاء﴾ ناظر به کسي است که حافظه‌اش قوي باشد هيچ وقت سهو و نسيان نکند و مانند آن. مرحوم صاحب وسائل در همين ابواب ذکر کرده است که از وجود مبارک حضرت امير سؤال مي‌کنند که منظور از اين ﴿مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاء﴾ چيست؟

وسائل جلد 27 صفحه 399 از وجود مبارک حضرت امير سؤال مي‌کنند اين آيه‌اي که دارد شما شاهدانتان از اين قبيل باشند ﴿مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدٰاءِ﴾[4]  منظور کيست؟ فرمود: «مَنْ تَرْضَوْنَ دِينَهُ وَ أَمَانَتُهُ وَ صَلَاحَهُ وَ عِفَّتَهُ، وَ تَيَقُّظَهُ فِيمَا يَشْهَدُ بِهِ» اهل يقظه و بيدار باشد. او که در آن صحنه بود و شنيد کاملاً بايد بفهمد که آن آقا حرف خودش را زد يا داشت نقل مي‌کرد؟ آيا جد بود يا طنز بود. به لوازمش ملتزم بود يا نبود؟ همه اينها را بايد هشيارانه درک بکند تا در محکمه شهادت بدهد. اين ﴿مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدٰاءِ﴾ را حضرت اين چنين تفسير کرد که «مَنْ تَرْضَوْنَ دِينَهُ وَ أَمَانَتُهُ وَ صَلَاحَهُ وَ عِفَّتَهُ، وَ تَيَقُّظَهُ فِيمَا يَشْهَدُ بِهِ، وَ تَحْصِيلَهُ وَ تَمْيِيزَهُ» اينها که حاصل شد مي‌شود کمال عقل. همين امور بايد در قاضي هم باشد، چون قاضي به استناد شهادت شاهد درباره جان مردم و آبروي مردم حکم صادر مي‌کند؛ نمي‌شود که شهادت به طور عادي باشد و در قاضي کمال عقل را شرط بدانيم؛ اگر در قاضي کمال عقل شرط است قاضي به استناد شهادت شاهد دارد حکم مي‌کند، اگر شاهد کمال عقل را نداشته باشد نتيجه تابع أخس مقدّمتين است، قاضی هم کمال عقلش بي‌اثر است.

«وَ تَيَقُّظَهُ فِيمَا يَشْهَدُ بِهِ، وَ تَحْصِيلَهُ وَ تَمْيِيزَهُ» براي اينکه «فَمَا كُلُّ صَالِحٍ مُمَيِّزا» خيلي‌ها هستند که آدم‌هاي خوبي‌ هستند اما خوش‌باور هستند اهل تحليل نيستند اهل دقت نيستند حافظه‌شان ضعيف است. هر آدم صالحي هر آدم عادلي به درد شهادت نمي‌خورد «فَمَا كُلُّ صَالِحٍ مُمَيِّزا و لا مُحَصِّلا و لا کُلُّ مُحَصِّل مُمَيِّز صَالِحٌ» هر کسي که تحصيل کرده است حالا علم دارد فرضاً هم متجزي است اما آن هوش سياسي را ندارد آن حفظ را ندارد آن درايت را ندارد آن کياست را ندارد، اين رازداري‌هاي احزاب و اينها را ندارد. بنابراين او ممکن است که تحقيق کرده باشد عالم و محقق باشد ولي چون در جامعه نبود از اين اصطلاحات باخبر نيست، کسي بايد باشد که به روز باشد نه در صدد فريب باشد و نه بشود او را فريب داد. اين ﴿مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدٰاءِ﴾ است. اين بيان پنج شش‌گانه‌اي که از وجود مبارک حضرت امير رسيد در تفسير اين ﴿مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدٰاءِ﴾ است. حالا اگر کسي به روز نبود نمي‌شناخت که اين آقا اهل فلان حزب است اهل فلان گروه است، حرف‌هايش اين است، درست است او به حسب ظاهر خير مردم را مي‌خواهد اما باطنش چيزهاي ديگر است، اين فقط ظاهرش است به درد شهادت نمي‌خورد، چون قاضي به استناد او درباره جان مردم و آبروي مردم مي‌خواهد حکم صادر بکند.

بنابراين اثر شهادت اگر بيش از قضا نباشد کمتر از قضا نيست.

پرسش: ... از طرفی کمال عقل را ...

پاسخ: بله، کاملاً فرقش روشن است که آن شرايطي که در موقع ادا معتبر است در موقع تحمل معتبر نيست. اين فرد در موقع ادا بايد بتواند آنها را تحليل بکند.

پرسش: ... کمال شرط است ... تحمل ادا نه ...

پاسخ: در تحمل کمال شرط نيست. اگر همان تحمل را در موقع ادا بتواند تحليل کند تجزيه کند خوب بفهمد که اين آقا را قبلاً نمي‌شناخت الآن مي‌شناسد وابسته به کدام حزب است تمام اسرارش را مي‌تواند تحليل بکند مقبول است. آن روز که فاقد شرط بود شهادت او هم مقبول نبود، امروز که شهادت او مقبول است همه شرايط را دارد. وجدان شرايط در ظرف ادا لازم است نه در ظرف تحمل. خيلي‌ها هستند در زمان حادثه ديدند اين آقا اين حرف را زده اما اين آقا را نمي‌شناختند که کيست بعد فهميدند که وابسته به فلان حزب است حرف‌هايش اين است اصلش اين است فرعش اين است. تحليل مي‌کنند. فتحصل که اين شرايط برای ظرف ادا است نه ظرف تحمل لذا نابالغ است بله نابالغ است اين حرف را شنيده است اما الآن کاملاً مي‌فهمد که اين آقا کيست حرف‌هايش از کجا سرچشمه می­گيرد و به کدام حزب وابسته است، همه اينها را مي‌فهمد لذا «يعتبر في مقام الأدا». اينجا هم وجود مبارک حضرت امير همه اين امور را شرط کرده است.

پرسش: ... مال ادا است ...

پاسخ: مال ادا است. فرمود ﴿مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدٰاءِ﴾  برای ظرف ادا است طوري باشد که اين پنج شش قيدي که ذکر فرمودند واجد باشد. اين مثل نماز جماعت نيست؛ در نماز جماعت همين که اين آقا عادل است و آدم خوبي است کافی است حالا چکار داريد به کدام حزب وابسته است. شما که نمي‌خواهيد به حرف او در جانتان يا در آبرويتان کاري بکنيد؛ يک قرائتي بخواند که شما هم بخوانيد در آنجا صرف عدالت کافي است، اما در اينجا صرف عدالت کافي نيست صرف عقل کافي نيست.

 «قال عليه السلام في قوله تعالي ﴿مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدٰاءِ﴾ مَنْ تَرْضَوْنَ دِينَهُ وَ أَمَانَتُهُ وَ صَلَاحَهُ وَ عِفَّتَهُ، وَ تَيَقُّظَهُ» آدم بيداري است «فِيمَا يَشْهَدُ بِهِ، وَ تَحْصِيلَهُ وَ تَمْيِيزَهُ» بُعد سياسي‌اش هم خوب است بُعد اجتماعي‌اش هم خوب است چون مي‌خواهد با جان مردم با آبروي مردم تماس بگيرد. چرا؟ براي اينکه «فَمَا كُلُّ صَالِحٍ مُمَيِّزٌ صَالِحٌ» خيلي از افراد هستند که آدم‌هاي خوبي هستند به درد پيش‌نمازي مي‌خورند اما نمي‌توانند جان مردم را و خون مردم را حفظ کند.

بارها به عرضتان رسيد اين هيت با هاء هبوض يک منطقه‌اي است در عراق که قبلاً بخشداري بود الآن توسعه پيدا کرد و فرمانداري است و فرماندار دارد، يک؛ نامه‌اي در نهج البلاغه است که حضرت براي مسئول هيت نوشته و گله مي‌کند[5]، دو؛ چه کسي مسئول هيت بود؟ چرا حضرت امير اين گله را مي‌کند؟ سه؛ در زمان حکومت حضرت امير، معاويه ملعون در شام نشسته بود و حرف‌ها را مي‌زد و بعد از آن طرف هم غارتگري‌هايش را داشت، شبيخون مي‌زد و منطقه حکمفرمايي حضرت امير را ناامن کرده بود. الغارة يعني الغارة، کتابي است بنام الغارات غارت‌هايي که معاويه ملعون در زمان حکومت حضرت امير در قلمرو حضرت امير انجام داد در اين کتاب جمع شده است. يک وقتي هم به عرضتان رسيد که صاحب کتاب الغارات تقريباً صد سال قبل از سيد رضي بود. بخشي از نوشته‌هاي سيد رضي در نهج البلاغه از همين کتاب الغارات است. يک قصه‌اي هم خود او دارد که قصه جالبي است.

در اين کتاب الغارات در يکي از نامه‌هاي گلايه‌آميز حضرت امير به مسئول هيت آمده است که معاويه آمده زده برده غارت کرده تو چکار کردي؟ کل اين جريان در نهج البلاغه است. مسئول هيت چه کسي بود؟ مسئول هيت همين کميل(رضوان الله عليه) بود. اين شخص به درد دعاي کميل مي‌خورد. کميل(رضوان الله تعالي عليه) مسئول منطقه هيت بود که معاويه آمد و زد و برد و حضرت امير گلايه کرد. بعضي‌ها به درد توسل و دعاي کميل و دعاي کذا و دعاي کذا مي‌خورند، به درد سمت و منصب‌داري و سياست مملکت و کشورداري نمي‌خورند. اين نهج البلاغه است اين هيت است اين فرماندار هيت است اين کميل است آن گله حضرت امير است. غرض اين است که اين را مي‌گويند کمال عقل.

درباره عقل حضرت کميل(رضوان الله عليه) کسی ترديدي ندارد. همين حضرت امير دست کميل را از مسجد گرفته بيرون برده يا کميل «إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ» آن مطالب عميق و دقيق بلند معرفت نفس را به کميل گفته است، پس عاقل است خيلي چيز مي‌فهمد خيلي  اهل درايت است، بحث حوزوي را خوب بلد است، اما سياست‌مداري و اداره کشور چيز ديگري است. مگر وجود مبارک حضرت امير دست کميل را نگرفت؟ مدت‌ها وقت خصوصي مي‌خواستند حضرت فرصت نداشت، اما شب بعد از نماز همه رفتند وجود مبارک حضرت امير دست کميل را نگرفت به بيرون نبرد نفرمود «يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ! إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا»[6] آن حرف‌هاي بلند را به کميل نگفت؟ بعضي‌ها به درد حوزه مي‌خورند، به درد تدريس مي‌خورند، کتاب عرفاني هم ممکن است درس بگويد، کتاب فقهي هم درس بگويد، کتاب اصولي هم درس بگويد، همه اينها را ممکن است بگويد، اما نمي‌فهمد که چه کسي آمده چه کسي زده چه کسي برده چه کسي دزدي کرده؟ اگر شما اين هيت را، يک؛ در نهج البلاغه، دو؛ گله حضرت امير، سه؛ غارتگري معاويه، چهار؛ مسئول هيت کميل بود، پنج؛ اينها را بررسي کنيد معلوم مي‌شود که در بعضي از امور کمال عقل شرط است. کمال عقل کلُ شيءٍ هم بحسبه؛ کمال عقل براي يک مسئول و يک فرماندار اين نيست که فلان مطلب اصولي را خوب حل کند فلان مطلب فقهي يا کلامي را حل کند يا آن آيه را خوب حل کند، او بايد به روز باشد؛ لذا فرمود ﴿مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدٰاءِ﴾ که در قرآن کريم آمده اين است،  بايد بفهمد چه کسی از کجا آمده چه کسی مي‌خواهد بيايد اين لشکرکشي‌ها چيست او هم آمده باشد لااقل دفاع بکند. اين مي‌شود کمال عقل. پس بنابراين کمال عقل کل شيء و کل شخص و کل مسئول بحسبه.

پرسش: ... کسی است که قائل بشود ... عقل ممکن است در برهه­ای از زمان و دچار اشتباه بشود و از اعتبار ساقط بشود ...

پاسخ: عقل معصوم نيست؛ البته اشتباه هم مي‌کند. اينکه مي‌گويند مواظب باشد تأمل بکند تعمق داشته باشد اين است. اگر اشتباه کرد ديگر حجت نيست اما معصوم نيست. اگر کسي واقعاً در يک رشته‌اي آشنا نيست او حق دخالت ندارد، اما کسي هم که آشنا است گاهي ممکن است که اشتباه ‌کند، اشتباه در اختيار فرد نيست «رُفِعَ عن امّتی تِسعَةٌ: الخَطَأُ، والنِّسيانُ»[7] حديث رفع هم همين است.

مطلب ديگر اين است که بعضي از آقايان مرقوم فرمودند راجع به ابن ادريس(رضوان الله تعالي عليه).

ابن ادريس يک وقتي صحنه را ديد و يقه چاک زد که اهل بيت خانه‌نشين شدند و ديگران آمد پست گرفتند. يک وقتي هم به عرضتان رسيد خدا مرحوم علامه اميني را غريق رحمت کند. حالا معلوم نيست خداي سبحان به او چه پاداشي مي‌دهد! چه اجري به او مي‌دهد! سيدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبايي فرمود که آقاي اميني به منزل ما آمدند، مرحوم آقاي اميني ارادتي هم به ايشان داشت. خود آقاي اميني(رضوان الله عليه) به مرحوم علامه فرمود به اينکه _ قصه خودش را که شرح مي‌داد _ گفت من در اتاقم نشسته بودم مشغول مطالعه بودم يکي از علماي بزرگ نجف به ديدن من آمدند و ديدند که من مشغول هستم. ايشان هم مشغول شدند اين کتاب‌ها را يک مقدار مي‌ديدند. من مشغول کارم بودم. بعد ديدم بعد از يک مدتي پا شدند تشريف مي‌برند. من گفتم فرمايشي داشتيد؟  گفت من آمدم جوابم را گرفتم.

مرحوم آقاي اميني به مرحوم آقاي طباطبايي مي‌فرمود که من به ايشان گفتم که فرمايش شما چه بود که جواب گرفتيد؟ گفت من آمدم شما را نصيحت کنم که اين قدر تند نرويد چيزي براي اينها باقي نگذاشتيد. «لا قلم الا امين لا رقم الا غدير» حشر او با بهشتيان. اين قدر قلم قرص، اين قدر قلم تند!  آمدم جوابم را گرفتم. ديدم که اين کتاب‌ها پر از جعليات اينها است. اينها آمدند گفتند گفتند گفتند هر چه که درباره اهل بيت بود همان‌ها را قالب‌سازي کردند براي اولي و دومي و سومي ذکر کردند. آن وقت مرحوم آقاي طباطبايي ذکر کردند که آقاي اميني مي‌گفت که اگر از پيغمبر يک فضيلتي درباره حضرت امير رسيده باشد من اطمينان دارم که مثل اين يا بالاتر از اين براي اولي و دومي و سومي جعل مي‌شود. بعد از يک مدتي که فحص مي‌کنم مي‌بينم که جعل شده است.

اين است که ابن ادريس به ستوه آمده گفته دين را _ نه اليوم، اليوم که اينها زحمت کشيدند _ اينها آن روزي که بايد خانه‌نشين بکنند کردند. اين داد و فرياد مرحوم ابن ادريس که دين را غير از خبر واحد چيز ديگري خراب نکرد برای همين است. خبر واحد که چيزي خوبي است، بله خبر واحد چيز خوبي است خود ابن ادريس يادمان داده است، اما آنها دو تا کار را انجام دادند، دو تا کار يعني دو تا کاري که مبسوطاً آن روز گفته شد؛ يکي اين خبرواحد را باد کردند باد کردند خبر واحدی که براي امور عملي است براي امور اعتقادي که نيست؛ امور اعتقادي جزم مي‌خواهد، با خبر که جزم حاصل نمي‌شود. جزم هم که دست آدم نيست؛ اگر تواتر باشد جزم دارد اگر برهان باشد جزم دارد. در اصول دين، خدا اين است پيامبر اين است وحي اين است نبوت اين است امامت اين است بهشت اين است اينها اعتقادي است جزم لازم است، در خبر واحد جزم لازم نيست بايد عمل بکند عمل مي‌کند و مي‌گويم چشم.

در خبر واحد که قدرت جزم‌آفرينی نيست اين را باد کردند باد کردند باد کردند همه­ی اصول را آوردند در خبر واحد با خبر واحد مسئله را حل کردند؛ چه کسی امام است چه کسی پيامبر است چه کسی جانشين است آن هم با خبر جعلي! آن وقت با خبر جعلي علي و اولاد علي را خانه‌نشين کردند. اين است که ابن ادريس دادش درآمده است وگرنه مستطرفات خود همين ابن ادريس را خوانديم اگر خبر واحدي محفوف به قرينه باشد که دروغ نيست جعل نيست خودش عمل مي‌کند؛ فقهش همين است مستطرفاتش هم همين است.

بنابراين اصل سؤال گاهي خيلي عالمانه نيست مثل اينکه اصلاً در مجلس درس نبوده است. هم بايد قلم هم سؤال بايد خوب باشد «حسن السؤال نصف العلم» اگر گفته شد که ابن ادريس مي‌گويد دين را خبر واحد از بين برده است يعني علي را او خانه‌نشين کرده است. علي را چه چيزي خانه‌نشين کرده است؟ مرحوم آقاي اميني مي‌فرمايد به اينکه اليوم هم که تتمه آنها هستند من اگر يک فضيلتي درباره حضرت امير ببينم اطمينان دارم که براي اولي و دومي هم جعل شده است يک مقدار فحص مي‌کنم می­بينم بله جعل شده است. اين حرف ابن ادريس است، نه اينکه معنايش اين است که خبر واحد حجت نيست. غرض اين است که خوب بايد گوش داد. آن وقت علما چکار کردند؟ نشستند همين‌طور گفتند که حيف اين! يا آمدند قيام کردند؟ اين شيخ طوسي آمده آن کار را کرده، آن صدوق آمده کار را کرده، مگر اين فنون در صدر اسلام بود؟ اين فنون که نبود؛ اينها _ با راهنمايي ائمه(عليهم السلام) _ ابتکار کردند، اخبار را سلسله‌بندي کردند، رجال را سلسله‌بندي کردند؛ در مورد اخبار گفتند يا مسند است يا مرسل است يا مقطوع است يا مرفوع است. سلسله روايات فراوان است. اينها همه شناسنامه اخبار است که يا صحيح است يا ضعيف است يا مقطوع است يا مرسل است يا مرفوع است همه اين علوم را اينها آوردند.

رجال را گفتند يا صحيح است يا ثقه است يا متوسط است يا معارض عنه است؛ شيخ طوسي رجال نوشته است. اين فنون را اينها نوشتند براي اينکه دين را حفظ بکنند، وگرنه در صدر اسلام که اين فنون را نداشتيد. در صدر اسلام هر چه که از اصحاب شنيده بودند نقل مي‌کردند. فن شريف رجال را که فن دقيق و عريق علمي است اينها درآوردند. فن شريف اخبار که اخبار چند قسم است چند رشته است کدامش حجت است کدامش حجت نيست، اصول را اينها ساختند، براي همين(حفظ دين) هم ساختند. بنابراين اين‌طور نيست که ما بگوييم چرا ابن ادريس اين حرف را زده است؟ براي اينکه آن کار را کردند و اينکه اليوم هم مرحوم صاحب الغدير امينی(رضوان الله تعالي عليه) به استاد ما فرمود به اينکه اگر من الآن درباره فضيلت حضرت امير روايتي پيدا کنم، هيچ ترديد ندارم که مشابه اين يا بهتر از اين براي آنها هم هست، بعد از دو سه روز مي‌بينم که بله هست.

به برکت اين خاندان از خدا بخواهيم که ما و نظام و ما و مملکت ما و کشور ما و رهبر ما و همه شما بزرگان را در سايه ولي‌اش حفظ بکند.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1] . سوره طلاق، آيه2.

[2] . سوره بقره، آيه283.

[3]. وسائل الشيعه، ج27، ص309.

[4] . سوره بقره، آيه282.

[5] . نهج البلاغه، نامه61.

[6] . نهج البلاغه، حکمت147.

[7] . خصال، ص417؛ بحار الأنوار، ج۵، ص۳۰۳. (كافي، ج۲، ص۴۶۳. «وُضِعَ عن امّتي تِسعُ خِصالٍ: الخَطاءُ، و النِّسيانُ»)


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق